چند روز پیش خوابی دیدم جالب. خواب دیدم جمعی از دوست و آشنا هستیم که به استقبال حاجیان رفتیم؛ در مسیر بازگشت با حاجی به سمت تالار ولیمه ، در سه خانه ابلیسک وجود دارد که به آنها سنگ باید بزنیم. اما سنگها قبل از دیوار خانه زمین میافتد و رمی نمیشود! ابلیسکها شبیه آلاچیق بودند که برخی در آن استراحت میکردند و سقف آن همانند ابلیسکهای معروف هرمی بود. پس از رمی ناموفق به خانهای رفتیم برای ولیمه. تالار درون یک ابلیسک بزرگ بود و به شدت اعیانی.
این روزها که حاجیان در مکه هستند و در حدیث است که در آخرامان ثروتمندان برای چه و فقرا برای چه به حج میروند. خواستم بگویم مراقب باشیم. اما مشکل آنجاییست که لغت و گفتار مربوط به دانش و علم است و عمل از جنس دیگری است. هر آنچه بنویسیم و بگوییم باز هم وضع به همین منوال است که عمل میتواند مطابق باشد یا نباشد.
نگرانم درسهای حوزه به کار نیایند. باید به دنبال استاد غربت وطن کشید و مهاجرت کرد،چه در نفس چه در آفاق.
شرکتهای مونتاژکننده و تولیدکننده گوشی در ایران مدتی است که در بازار در حال رشد کند و بی هدف هستند که این رشد کند، به دو دلیل نداشتن طرح بومی و کیفیت برتر، آنها را از شرکتهای خارجی متمایز نکرده و نمیتوانند خریدار را به انتخاب محصول ایرانی مجاب کند.
در این نوشته قصد داریم تا به تشریح نکاتی بپردازیم که آنها را از شرکتهای بزرگ متمایز کرده و در یک چرخش سریع بتوانند بازار ایران را به سرعت قبضه کنند. بدیهی است با توجه به جهانبینی نویسنده مبتنی بر گردش آزاد اطلاعات بر پایه زکات علم. تمامی ایدهها، استراتژیها و تکنیکهای ابتکاری موجود در این نوشته بدون حق مولف و پتنت برای شرکتهای مطرح در این عرصه ارسال خواهد شد و آنکس که ریسک تغییرات آن را زودتر بپذیرد، انشاالله موفقتر خواهد بود.
این نوشته از سه فصل تشکیل خواهد شد: تهای کلان شرکت، طراحی و توسعه، فروش و بازتابگیری.
این بخش نیازمند یک کتاب جامع است تا در ابتدا فضای سایبر را تشریح و تبیین کرده و سپس به صورت انطباقی با اسلام آن را بررسیکند. سپس در یک فصل جامع نسبت رسالت یک شرکت ایرانی مسلمان را با این فضا به صورت کاملا کاربردی مشخص کند. آنگاه با یک ضمیمیه ترکیب فرهنگ و سنن ایرانی را با این موضوع تعیین و تها و خط مشیهای کلان را به صورت مشخص و تدقیق شده ارائه دهد. بدیهی است که نگارش این متن نیازمند فراغ بال نویسنده و زمانی در حدود یک سال کاری است. که در صورت انجام آن فصل نوینی در عرصه تولیدات الکترونیک به روی جهان معاصر گشوده خواهد شد زیرا از اساس با بنیانهای فکری فعلی موجود در این عرصه تفاوت دارد.
ایرادی که به شرکتهای داخلی وارد است این است که میخواهند در ایران» اسلامی» آنطوری شرکت را اداره کنند که سامسونگ در کرهی جنوبی» لیبرال». میخواهند در یک کشور درحال توسعه» و دارای مبانی فکری و تمدنی متفاوت» شبیه کشوری باشند که همه چیزش متفاوت است. یعنی در در وادی توسعهگرایی جایگاه و نحوه عمل متفاوت را فهمیدهاند و نه در حوزه انقلاب، تفاوت مسیر انقلاب از مسیر ساختار فلسفی غرب را درک کردهاند. لاجرم مجبور به شکست در این عرصه شدهاند. آنها نیاز دارند یا یک اقتصاد توسعه خوان را استخدام کنند تا برایشان مثل همه اهل دنیا طرح ریزی کند یا از مومنان انقلابی در عرصه حکمت و انقلاب دعوت کنند تا پای رهنمودهایش بنشینند و شکل و مسیر متفاوتی به شرکتشان بدهند تا بتوانند در زیستبوم متفاوت ایران موفق و منحصر به فرد باشند. چیزی که شرکتهایی مثل همراه گویا اروند ( صاحب برند GLX ) از فهم آن عاجزند و فقط به ظواهری از اسلام و ایران بسنده کردهاند.
برای شرح این موضوع کافیست که به این نکته دقت کنیم که تمامی شرکتهای فعلی از تفکر امانیستی در فضای لیبرال دموکرات برای طراحی تهای کلان شرکتهای خود و حتی طراحی محصولات بهره میبرند. در حالی که ما در عرصه سبک زندگی با تفاوتهای زندگی یک مسلمان با یک لیبرال آشنا هستیم و تفاوتهای فاحش این دو زندگی کاملا برایمان ملموساند. حال کافیست فکر کنیم که اگر به میزان تفاوت این دو زندگی در طراحی لوازم الکترونیک هوشمند تفاوت ایجاد شود چه استقبال گستردهای از شرکت ما خواهد شد و چقدر راحت میتوان در میدانی که خودمان آن را ایجاد کرده و در نتیجه هیچ رقیبی ندارد، به تجارت حلال، موفق و بسیار پرسود پرداخت.
طراحی و توسعه
این بخش به تشریح تکنیکهایی برای طراحی لوازم هوشمند خواهد پرداخت که میتواند در کوتاه مدت چرخشی را در تولیدات شرکت ایجاد کرده و به رشد آمار فروش در یک بازه محدود کمک شایانی کند.
فروش و بازتابگیری
یکی از بخشهای اصلی تجارت فروش محصولات تهیه شدهاست. شیوه تبلیغات و بازاریابی در این بخش به صورت مفصل بحث خواهد شد. و قسمت دوم از این فصل بازتاب نظرات خریداران برای تهیه محصولات جدید و اصلاح محصولات فعلی است. شیوهای که به صورت کلاسیک متون بسیاری در باره آن وجود دارد اما با تغییر بنیانها میتوان به سبک جدید و کاربردیتری از بازتابگیری رسید.
با توجه به نبود فرصتی برای تهیه تمامی این فصلها و تهیه محتوی بنیادین اگر به یکی از این شرکتهای الکترونیک دسترسی دارید سعی کنید به آنها بگویید که موفقیت یعنی انتخاب بهترین نوع جهانبینی! تا وقتی در قید و بند برخی دیوارهای خودساخته هستند نخواهند توانست به هیچ موفقیتی در عرصه پرشتاب صنایع پیشرفته دیجیتال برسد.
در مجموعهای دیدم قاب فرشهای حرم امامرضا را به عنوان هدیه به افراد میدهند. قابی که تکهای از فرشهای حرم امام رضا علیه السلام به صورت بتهجقه در وسط آن کار شده بود. ایده جالبی بود پشت کار را که دیدم نوشته بود ماهد (به معنای گستراننده) با جستجو به سایتش رسیدم. طرحهای واقعا زیبایی دارد. از کیسه نان و رومیزی گرفته تا تندیس و تابلو تا جواهرات بسیار زیبا. خلاصه وسایل جالبی دارد. خصوصاً گردبندهایش برای هدیه دادن بسیار خوب است. کیفیت کار بالا در کنار قیمت مناسب.
البته چیزهای دیگری هم دارد که باید به آنها ایراد گرفت، به خودی خود که ایرادی ندارد اما در نهایت کار به انحراف میکشد. ماهد یک محصولی دارد به نام دستمال اشک که در پک آن یک کیف و یک دستمال پارچهای منقش و زیبا و یک زیارت عاشورای خوشطرح. خوب، اینکه زیباست چه اشکالی دارد؟ لطفا به عکس زیر نگاه کنید:
نکته بسیار مهمی در این موضوع نهفته است. وقتی شکوه و جلال را خواستند نشان بدهند، به این مصیبت دچار شدند. ربطش به دستمال اشک زیبا چیست؟ ربطش فلسفه تعیینگرایی» است. چون هنوز در تعیینگرایی باقی ماندهاند، لاجرم به زیباییهای بصری اصالت داده شد و رشد متوقف شد. در باب تعیینگرایی یا دوگانه سوبژکتیوسیم ـ ابژکتیویسم بحث مفصل و طولانی است. اما همین مقدار بگویم که وقتی اصالت به زیبایی حاضر داده شد کار از دست میرود.
در شکلگیری جامعه بدیهی است که زیبایی هنر، جاذب اقشار ضعیف الایمان خواهد بود؛ اما با هنری کردن برخی مولفههای خاص وارد محدوده خط زردی میشوید که ناگهان سر بلند میکنیم و میبینیم دویست سال بعد تبدیل به سنت سنگوارهای شده که برای زدودن آن مصلحان و منذران زیادی باید خوندلها بخورند. لطفا برای هنری کردن اشیاء و وقایعی که با اسلام مرتبطاند حتما با اهل حکمت می بکنید.
این روزها بحث آقای رحیمپور نسبت به حوزه خیلی بالا گرفته. آقایان مکارم و نوری همدانی و خیل مجتهدین دیگر اعتراض کردند که حرفهای ایشان غلط و از روی بیاطلاعی است. حرف آقای رحیمپور را میتوان در یک جمله خلاصه کرد: سنتهای سنگ شده»؛ یک روزی روزگاری رفتاری و روشی ایجاد شد تا مشکلات جامعهای را پاسخ بدهد. اما شاگردان بعدی بهجای آنکه یاد بگیرند مشکلات را پاسخ بدهند، مسئله را خوب یادگرفتند و فردایش شروع کردند همان مسئله را به شاگردانشان تدریس کردند. این یعنی حرکت و پویش در آن حوزه راکد شد و کمکم بهقدری سخت شد که رنگ و بوی تقدس گرفت.
حرف اینجاست که نه تنها حوزه بلکه بسیاری از دیگر نهادها هم این سنتگرایی و سنگشدگی را دارند؛ اما چون حوزه مورد توجه و کانون مطالبات است، واکنشها به جمود اندیشه در آن شدیدتر است. بهعنوان مثال در موضوع مبتلا به سربازی:
به نظر شما فلسفه کچل کردن› در سربازی چیست؟ در زمان رضاشاه(ل[1]) به علت عدم وجود بهداشت عمومی و شیوع بیماریهای واگیردار، برای جلوگیری از شیوع بیماری در محیطی که افراد زیادی را در فضای کوچکی با تعرق و فعالیت بالا نگهداری میکردند دستور دادند تا سرها را بتراشند. نمونه آن در مدارس شبانهروزی و سایر مکانهای مشابه نیز اجرا میشد. اما هنوز در سال 1397 هجری شمسی آقایان در نیروهای مسلح هنوز دستور به کچل کردن ( و نه کوتاه کردن متعارف برای جلوگیری از مدلهای مختلف مو) میدهند.
به نظر شما فلسفه سلام نظامی› چیست؟ در مستندی که از کانال چهار سیما پخش میشد اینطور بیان کرد که در قرون وسطی، هنگامی که شوالیهها به همدیگر میرسیدند؛ چون کلاهخود آنها کاملا پوشیده بود، با دست درب کلاهخود را بالا میزدند و به مرور این احترام نمایش چهره به دوست، تبدیل به سنت احترام در نظامیها شد. اما هنوز بعد از 40 سال از انقلاب اسلامی در ایران هنوز به سبک اروپاییها باید سلام بدهند. وضع به قدری بد است که سردار سلیمانی با یک دست سلام غربی میدهد و با یک دست سلام اسلامی میکند!
بماند که اصلا بحث سربازی اجباری در چه دورهای و برای چه فلسفهای اجرا شد و اصول حراست از مرزها در اسلام چیست و چگونه باید برای حراست از این مرزها تامین نیروکرد! و آیا آن نیرو اسمش سرباز است یا مجاهد؟
به مورد دیگری بپردازیم؛ به نظر شما قانون تجارت› در کشور مربوط به چه سالی است؟ مربوط به سال 1311[2] یعنی زمان رضاشاه(ل)! باور میکنید؟ در امواج تحریمها ، در الگوی خاک خورده اسلام برای معیشت، در اوج جنگ اقتصادی هنوز قانون تجارت کشور مربوط به همان سالی است که خارجیها و غربدوستان نوشتند!
چه بگویم؟ چند گزاره بیاورم که همه ما با همدیگر اهل حفظ وضع موجود» هستیم و در حیطه هرکدام ما چندین گزاره سنگشده وجود دارد که نمیخواهیم به مصاف متحجران برای تغییر آن برویم. لطفاً در زندگی غرق نشوید. زنده، زندگی کنید. امام باقر میفرماید: نسبت ما به عالم آتی، مثل نسبت جنین در رحم به دنیاست». آهای مردمی روزی جنین بودید، امروز جنین دارید و فردا از جنین دنیا به عالم آتی متولد میشوید. لطفاً تا تولد صبر کنید. و زنده متولد بشوید!
امام خمینی(ره) الگوی مناسبی از ساخت شخصیتی بلند و مستحکم برای مطالعه هستند. الگویی که آنقدر قوت دارد که بتوان بر اساس آن مدل ایجاد کرد. گرچه در این نوشتار قصد نداریم به تشریح جزئیات مدل بپردازیم اما بهطور خلاصه باید اینگونه بیان کرد که در مدیریت نقدینگی و بهطور کلی مال در کسوت ون شیعه، مولفهی مرکزی برداشت به حد ضرورت» است. به این معنا که منابع دائما در حال تقویت و تغذیه هستند اما برداشت از آنها در حداقل ممکن و برای ضرورت انجام میشود. حال این سوال مطرح میشود که حد برداشت به قدر ضرورت چه مقدار است. که میبایست مبحث زهد و تهذیب› را باز کرد و به آن پرداخت تا این حد مشخص شود و نحوه تخصیص آن معلوم گردد.
در ادامه داستان بسیار جذابی از امام خمینی(ره) در تقابل با محمدرضا شاه را میخوانید که مدلسازی بالا تا حدی وامدار آن است:
بعد از فوت آیتالله بروجردی در ابتدای سالهای 40 و 41 امام به طلبهها شهریه میداد؛ البته نه بهعنوان مرجع تقلید. سعی در مرجع کردن خود نبود؛ چون ایشان هوای نفس نداشت و آن را زیر پای خود له کرده بود. با اینکه بزرگانی همچون پدرم و مرحوم منتظری و خیلی از کسان دیگر سعی داشتند تا ایشان را به عنوان مرجع مطرح کنند؛ ولی ایشان ابا میکرد. در دادن شهریه مشکلات و کمبودهای زیادی داشت. شاه که متوجه این مسئله شد، آقای بهبودی، وزیر دربار و آقای کمالوند خرمآبادی را خواست. آقای کمالوند ملأ و مجتهد باشخصیتی بود. رفتارش بهگونهای وزین بود که شاه هم میتوانست با او ارتباط برقرار کند، در اصطلاح امروزی شاخ مبارزاتی نداشت و تمامی مردم لرستان او را باور داشتند. شاه آقای بهبودی و ایشان را خواست تا خدمت امام بروند و به ایشان بگویند که اگر مشکل حل بشود. آقای بهبودی و کمالوند به قم آمدند تا امام روحالله خمینی را ببینند. آقای بهبودی نمیتوانست صحبت کند و به آقای خرمآبادی گفت تا او این موضوع را بیان کند؛ ولی آقای خرمآبادی هم به او گفت که خودتان پیغام شاه را بیان کنید. آقای بهبودی به امام گفت: اعلیحضرت همایون شاهنشاه متوجه مشکلات شهریه شما شدهاند، ایشان متعهد هستند تا ماهی دو میلیون تومان به شما بپردازند تا بتوانید شهریه را سروقت پرداخت کنید.» مرحوم امام مکثی کرد و سپس فرمود به اعلیحضرت سلام من را برسانید و بفرمایید: خمینی حاضر است فردا صبح مبلغ بیست میلیون تومان به شما بپردازد به شرطی که اعلیحضرت از ایران برود.» فردای آن روز آقای بهبودی و آقای کمالوند نزد شاه رفتند؛ ولی رویشان نمیشد تا پیام امام خمینی را بیان کنند. به همین علت آقای بهبودی از آقای کمالوند خواست تا ایشان پیغام امام را به عرض شاه برساند. آقای کمالوند به شاه گفت: من و آقای بهبودی پیغام شمارا به حاجآقا روحالله خمینی رساندیم و ایشان فرمود اگر اعلیحضرت مشکلی ندارند من فردا یا پسفردا مبلغ بیست میلیون تومان به ایشان میدهم تا از ایران بروند و مردم ایران را رها کنند». شاه از این جمله امام خمینی ناراحت شد و به آقای بهبودی گفت: همین الان به ایشان بگویید که مبلغ بیست میلیون تومان را بفرستند و من فردا میروم. آن روضهخوان که معطل دو تومان شهریه است، بیست میلیون میخواهد پول بدهد به او بگویید چشم پول بدهد، من میروم.» آقای بهبودی میان حرف شاه میپرد و میگوید: اعلیحضرت دست نگه دارید. شما ایشان را نمیشناسید، اگر او فردا صبح در مسجد اعظم اعلام عمومی و اعلامیهای صادر کند که کار واجبی دارد و هر نفر مبلغ یک تومان بدهد شبانه این پول جمع میشود و این کار اصلاً به صلاح نیست.» شاه که متوجه حرفهای بهبودی شد، حرف خود را پس گرفت؛ ولی از آن زمان از امام کینه به دل میگیرد.
مصاحبه با حجتالاسلام هادی غفاری
نشریه حریم امام؛ شماره 300
با توام ای دوست در حال و نیک بشنو از هر مجملی فصلی بلیغ
آن سخن کز بدایت بود طلع جامع هر آنچه خواهی بود بل[1]
در بسیاری از سخنرانیها شنیدهایم: اوصیکم بتقوی اللَّه و نظم امرکم » این سخن را حضرت امیر در نامه 47 نهج البلاغه در قالب وصیت بیان داشتهاند. نامه حاوی مضامین بسیار بلندی است که شرح آن از عهده این حقیر خارج است. اما قصد دارم در این نوشتار به بررسی همین بند کوتاه از نامه مولا بپردازم.
أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَلَّا تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَ إِنْ بَغَتْکُمَا وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَیْءٍ مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ.[2]
شما را به تقوی الهی وصیت میکنم، دنیا را مجویید و دنبال مکنید، گرچه به سراغ شما بیاید و بابت چیزی از دنیا که از دست میدهید تاسف نخورید؛ حق بگویید. برای اجر [اخروی] اعمالتان را انجام دهید، با ظالم دشمن باشید و برای مظلوم یاور. به شما وصیت میکنم و همه فرزندانم و خاندانم و هر آنکه این نوشتار به او میرسد: به تقوی الهی و نظم در امور و اصلاح بینتان.
وصیت حضرت مشتمل بر بیست و اندی موضوع است که در این بند آن چند نکته مدنظر است:
آنچه از ائمه میدانیم آن است که همتای قرآن و قرآن ناطقاند و سخنان ایشان هرگاه از لحاظ سندیت و کیفیت انتقال تا رسیدن به دست ما مورد قبول باشد، باطنها دارد و هیچگاه کهنه و تمام نخواهد شد. آنچه اکنون به دل ما خطور کرده است دقائق و ظرائفی است که میبایست به اشتراک گذاشته شود.
در عصر ما هستی دو بخش دارد، آنچه ملموس است و میبینیم دنیا نام گرفته و آنچه با چشم سر دیده نمیشود و خواهد آمد عقبا. در این سیاهترین نقطه از تاریخ ازل تا ابد که ما در آن هستیم؛ رسولی در میان ما نیست، و ما در غیبت از محضر امام هستیم و نائب او نیز محجور است به همین دلیل است که در جهل مرکبی بسر میبریم که از جهل زمان احمد(ص) نیز به مراتب پیچیدهتر و کمرشکنتر است.[3] این جهل اکنون بشر را واردار میکند که به آنچیزی بپردازد که میبیند. و برای آنچیزی فعالیت کند که در همینجا بدست میآورد. پس بجای فنای فیالله ریاضت و کارهای خارق العاده ارزش پیدا میکند، بجای سلامت قلب و صفای روح، شیوهی کارکرد دنیا تحت عنوان دانش مطالعه میشود و بجای تقوی، مال تحصیل میشود.
اما تقوی! آنچیزی است که توشه و مورد مصرف در عقبا ـ جهانی که خاتمه ندارد ـ است. برای فهم تقوی میبایست از نخستین پیشفرضهایی که با آن فکر میکنید، تغییر را صورت دهید چون شما با یک بستر کاملا متفاوت روبرو هستید که، قوانین آن تماماً با دنیایی که در آن زندگی میکنید متفاوتاند. و دقیقا به همین دلیل است که خیلیها نمیتوانند شقوق تقوی را بیابند و از اوج مقامات باز میمانند و خیلیهای دیگر به تحجر میرسند. اما اگر بخواهیم تقوی را خیلی ساده معنا کنیم، حکم پول در سرای باقی را دارد. از راههای مختلفی میتواند به دست بیایید اما همهاش یک محصول است، پول اخروی. درست است آدم متقی در این دنیا هم موفقتر است اما اساسا برخی موارد آن با علم فعلی قابل شرح و توضیح نیست برای همین دنیای امروز آن را کنار زده و پول دنیایی را کرامت میداند.
اما نظم! تمام حرف نو در همینجاست. هر آدمی استعدادهایی دارد که میتواند آنها را شکوفا کند. و هرکس منظمتر باشد، استعدادهایش سریعتر و بهتر شکوفا میشود. به تعبیر بهتر آنکه، مهم نیست در چه زمینهای استعداد دارید؛ ماه درخشان آن ساحت هستید یا در آسمان پرستاره، شما هم سوسو میزنید. مهم این است اگر زندگیتان را منظم کنید همان قدر› و وسعی که دارید شکوفا میشود. شاید بگویید ما آدمهای باهوشی را دیدیم که زندگی نامنظم و بهم ریختهای داشتند و خیلی هم در زمینهی استعدادشان موفق بودند. آنوقت بنده میگویم، آنها مسرفاند. چرا که آنها استعداد زیادی داشتند اما همهاش را شکوفا نکردند. اما شما که استعدادت یک دهم آنها بوده با نظم در زندگی، خروجی مشابهی خواهی داد. بگذارید مثال بزنم. امام خمینی(ره) آنقدر دقیق بودند که دیگران ساعتهایشان را از روی ایشان تنظیم میکردند:
اختلاف ساعات پیش آمد. اختلاف ساعتهای ما هم با کمی اختلاف 5دقیقه و7دقیقه را کم وزیاد نشان میداد. در همان حال یکی از اساتید نجف که آنجا حضور داشتند با حالت هیجانزدهای گفت: ساعتهایتان را میزان کنید، الان ساعت دقیقاً 3 پس از نیمه شب است. با تعجّب به ایشان نگاه کردیم و گفتیم چطور؟ گفتند: ایشان (و اشاره به حضرت امام کردند) هرشب دقیقا در همین ساعت قدم در داخل صحن میگذارند و بعد ما ساعتهایمان را تنظیم کردیم.[4]
این تنظیم ساعت از روی رفتار را در اندیشمند مشرک[5] معروف غربی یعنی ایمانوئل کانت هم میتوانید ببینید:
کانت بهطور منظم، ساعت ۵ صبح از خواب برمیخاست. صبحانهاش فنجانی چای و یک پیپ تنباکو بود. سپس برای درسگفتارهایش آماده میشد، که ۵ یا ۶ روز در هفته برگزار میشد، و آغازشان ساعت ۷ یا ۸ صبح (با توجه به تغییر ساعت فصلی) بود. سپس تا زمان ناهار به مطالعه و نوشتن ادامه میداد. با رفتن مهمانانش غالباً بر صندلی راحتی در اتاق نشیمن چرتی میزد. در ساعت ۵ بعد از ظهر، پیادهرویاش آغاز میشد که زمان آن بنا به قصه مشهور، چنان دقیق بود که ن خانهدار کنیگسبرگ میتوانستند ساعتهایشان را با لحظهای که پروفسور کانت از پشت پنجرههایشان قدم میزد تنظیم کنند.[6]
از سوی دیگر نظم مقابل واژه تنبلی› است. اگر شما استعداد محدودی دارید، نظم شما را بزرگتر از بقیه نشان خواهد داد، اگر شما تنبل هستید، کافیست در همین حد از فعالیتهایی که دارید منظم بشوید، کمکم وقتهای خالی در برنامهتان خودشان را نشان میدهند و شما فعالتر و زرنگتر خواهید بود. اگر هم استعداد شگرفی دارید با نظم میتوانید به ماه درخشانی در حوزه خودتان بدل بشوید.
به وصیت امیر(ع) برگردیم، مهم نیست در بخش دنیایی، استعدادتان در چیست، فقط منظم باشید؛ لاجرم بهترین خواهید شد. و در بخش عقبی هم، با متقی بودن بهترین خواهید بود. پس میتواند گفت: سعادت دو گیتی تفسیر این دو حرف است: با دنیا نظم و با عقبی تقوی!
اما مبحث اصلاح ذات البین که شرح شیرینی دارد مشابه همین نگاه متفاوت به نظم. که شاید در آینده بحث شد.
سلام و درود خداوند بر رسول و خاندان پاکش که اگر خدا آنها را برنمیانگیخت، در یافتن راههای سعادت ناکامیاب بودیم و در تحصیل علم مشقت بسیار و بیهوده متحمل میشدیم. سلام و درود بر امیر مومنان و یاور ما مستضعفان که با دو واژه مسیر پیچیده جهان هستی را برای ما مشخص کرد. سلام بر تو آنگاه که در کعبه متولد شدی و در مسجد شهید شدی و روزی که باز خواهی گشت.
[1] شاعر همان نویسنده است.
[2] وصیت حضرت در بستر بیماری، بعد از ضربت ابن ملجم لعنه الله. نامه 47 نهج البلاغه
[3] امام صادق(ع): قائم ما زمانی که قیام کند، با جهل و نادانی مردم رو به رو میشود. جهل و نادانی بسیار شدیدتر و سختتر از جهالت زمان پیامبر(ص(». الغیبة نعمانی، ص307 ـ پیامبر(ص): من میان دو جاهلیّت برانگیخته و مبعوث شدهام و جاهلیّت دوم، بسیار سختتر و مصیبتبارتر از جاهلیّت اوّل است.» الامالی، ج 2، ص 277
[5] او به صراحت به خدای ساعتساز معتقد است. یعنی صریحترین تعریفی از شرک، که در قرآن آمده است.
درباره این سایت